ظهور

۱- یک چیزی به ذهنم رسیده بود راجع به آقا امام زمان که از ترس سوسک شدن ننوشتمش. میدونی مهم ترین اشکال سوسک شدن چیه؟ اینکه تو از من میترسی و وقتی که توی حمام منو ببینی ، برعکس اون دفعه که تو حمام با هم بودیم منو میکشی. هر چند اون دفعه هم منو کشتی .

۲- سپتامبر 2020 حذف به علت سکسیسم

۳- ماه پر فیض رمضان رو از دست ندهید. روزه خواری حس  زیبایی هست که فقط سالی یک ماه فرصت تجربه اش رو دارید.

;|+| نوشته شده در ;جمعه هشتم شهریور 1387ساعت;21:17 توسط;فرشاد; |;

سفر در زمان

میدونی توی داستان سفر به زمان گذشته یک تناقض حل نشدنی وجود داره ، اون هم تغییراتی است که ممکنه در گذشته به وجود بیاد و نتیجه اونها در حال یا آینده با چیزی که ما میبینم الان فرق داشته باشه.

حالا به این فکر کن که : یک دوست صمیمی با بوی فرندش به هم زده، یعنی طرف پیچونده.

یک مکالمه ی تلفنی ۲ ساعته و یک دختر که «با احساس»  بودنش زبانزد خاص و عامه  بالاخره یخ وجود شما را آب میکنه و چند قطره از آن یخِِ آب شده بر چشمهای شما جاری میشود. حالتان بد میشود شاید و برای آرام کردن خودتان یک نوشیدنی سنگین و کمی موسیقی تجویز میکنید و به روزگار غدار فکر میکنید.

تا نصفه های راه رفته اید که موبایلتان زنگ میخورد و عکس آن دختر با احساس میفتد روی صفحه ، خودتان را برای یک مکالمه ی دو ساعته ی دیگر آماده میکنید. جواب میدهید و تنها انتظاری که ندارید برایتان اتفاق می افتد، صدای بوی فرند مربوطه را می شنوید، آشتی کرده اند و حالا در فرحزاد، رستوران دهکده ، تخت شماره  ۲۲  نشسته اند، دستهایشان به هم گره خورده و لبهایشان را هم تصور میکنید ساعتی بعد و پاهایشان و . . . . . . . .

میدونی ، سوالم اینه که تکلیف اون اشکهایی که ریختم چی میشه پس؟ و ناراحتی من که تاثیرش چند روز میمونه برام رو چه جوری باید توضیح بدم؟

پ.ن : جمله ی پسره است که آدم را کاملا داغون میکنه : چیزی نشده بود ، سارا الکی بزرگش کرده، یه دسته گل خرجش بود.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه سوم شهریور 1387ساعت;0:28 توسط;فرشاد; |;

مرد بودن یا نبودن

دیشب مست بودیم و یک آقای با تجربه ای برای ما سخنرانی میکرد. میگفت اگر می خواهید زنها را به خودتان جذب کنید ، یک راه وجود داره اون هم اینکه مرد باشید.

اول خندیدم ولی بعد فکرش مشغولم کرد به ورق زدن کتاب تاریخ روابطم. مثلا من یک شکم مردونه دارم، تمام دختر هایی که باهاشون خوابیدم هیچ مشکلی که باهاش نداشتن که هیچ ، معمولا این بدبخت را به علت حساس بودن به قلقلک و قابل لمس بودن دستمایه تحریک دوباره ی من و خودشان میکنند.

بارها این حس به خودم دست داده که وقتی با یک دختر راجع به رژیم غذایی حرف میزنم باهام احساس راحتی میکنه ولی این مساله هیچ وقت نمیتونه به یک معاشقه ختم بشه چون با شنیدن کلمه ی رژیم، بخش تحریک زنانگی آن دختر تعطیل میشود، چون شما هم یک همجنس خودش تلقی میشوید با همان ذهنیات و بدون کشش جنـــسی. (نکته: در مورد دخترهای همـــجنسگــرا البته باعث جذب می گردد.)

پ.ن : با توجه به کامنتهای پست قبل ، احتمالا آیلار پریود شده. لذت ســکـــس در دوره ماهانه را از دست ندهید.

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه سی و یکم مرداد 1387ساعت;2:19 توسط;فرشاد; |;

ریا کاری

 

ریا کار به آدمی میگن که از کنیاک مارک Henessy فقط به این دلیل که قیمت هر بطرش شده ۹۰ تومن تعریف کنه و جام پشت جام بنوشه در حالی که مستی را فقط با عرق های مرغوب سرژیک خان تجربه میکند.

 

نکته ۱:منظورم خودم هستم.

نکته ۲ : عرق سرژیک فقط هر  ۴ بار در میان مرغوب است.

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه سی ام مرداد 1387ساعت;1:16 توسط;فرشاد; |;

 

زیر بار حرف زور نمیرویم اصولا ، مگر اینکه زورش خیلی زیاد باشه.

ما را به زور بردند عروسی، قول ما به خودمان را شکستند . ما هم هنگام خروج افاضات فرمودیم :

«خدای آسمونها، اگر میتونی خوشبختشون کن، هر چند بعید می دونم انقدرها قادر و متعال باشی.»

 

;|+| نوشته شده در ;سه شنبه بیست و نهم مرداد 1387ساعت;2:29 توسط;فرشاد; |;

رفع خماری

 

صبح ساعت ۸ ، در حال غلت زدن ناگهان صدای اس ام اس می آید. در حال پیدا کردن گوشی به این فکر میکنی که خبر قطعی شدن ناهار امروز توی درکه یا سفر شمال فردا باید باشد.

اس ام اس از شماره ی آشنای  ۳۰۰۰۹  رسیده است و اعلام میکند که نصف حقوق این ماهتان را باید به حسابشان پرداخت کنید.

عاشقیت غیر از درد هزینه هم دارد ، هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم ، شماره حساب ………

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه بیست و چهارم مرداد 1387ساعت;12:26 توسط;فرشاد; |;

وبلاگ می نویسیم

 

کتاب خواندن همراه با صدای گوشخراش تلویزیون که » ترانه ی {بی} مادری» پخش میکند، غیر ممکن است.

این تنها دلیلی است که اینجا می نویسم.

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه بیست و یکم مرداد 1387ساعت;23:24 توسط;فرشاد; |;

تهدید میکنیم.

 

صحبت کردن با یک دختر دوست داشتنی راجع به عادت ماهانه اش درست زمانی که یک ساعت از شروعش گذشته و گوش کردن به درد دلش و حسرتی که میخوره به خاطر روز خوبی که قرار بود فردا باشه ، خیلی جذاب و هیجان انگیز نیست ولی یک جور حس عجیبی به آدم میده:

اعتراض به بی عدالتی در خلقت.

تو که ادعا میکنی خالق ما هستی،  بیا پایین و توضیح بده، به نفعته ، چون اگر من بیام اون بالا برات بهشت و جهنم و دوزخ و درگاه و خرگاه باقی نمی ذارم.

این یک تهدید جدیه. چون فردا قرار بود مکان داشته باشیم برای یک روز فراموش نشدنی.

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه شانزدهم مرداد 1387ساعت;1:59 توسط;فرشاد; |;

 

واقعا امشب در خانه جای مادرم و صدای سریال » ترانه مادری » خالی بود. پدرم هم با ما زندگی میکند ولی سر ساعت ۱۱ میرود توی اتاق مشترکش با مامان، مسواک میزنه و کتاب میخونه تا خوابش ببره. در نتیجه جای خالیش چیز عجیبی نیست که قابل طرح در وبلاگ باشه.

پ.ن : خواستم پز بدم که اتاق مشترک مامان و بابا مستر هست، یعنی حمام و دستشویی سر خودش داره!!!

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه شانزدهم مرداد 1387ساعت;1:35 توسط;فرشاد; |;

 

برای گذراندن ۳ شب تنهایی به یک همراه مهربان نیازمند هستم. البته به صورت پاره وقت( شب هنگام در هر کجای تهران که بخواهید پیاده تان میکنم. ).بعضی ها هستند که من بهشان فکر میکنم برای این طرح، ولی داوطلب همیشه یک کیف دیگه ای داره.

وقت رو هدر ندهید. سریعتر نظر مثبتتون رو به من اعلام کنین.  

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه شانزدهم مرداد 1387ساعت;1:26 توسط;فرشاد; |;