تجسم موقعیت

 

 به همه جای این دنیا شاشیده بودیم ولی سر آزمایش عدم اعتیاد چنان شاش-بند شده بودم که شک کردم اصلاْ آیا تا حالا با این عضو مبارک ما شاشیده ایم یا نه؟ اصلا این بیچاره که اینجوری توی آینه به خودش زل زده تجربه ی این کارو داره یا نه؟ خدا رو شکر فهمیدم یک درد همه گیر است و عضو ما اشکالی ندارد.

برای دوستانی که نرفته اند آزمایش بگویم که یک تعداد شاشگاه ایستاده است که یک آینه سرتاسری روی دیوار جلویش میباشد، یک آقای هم هی از توی آینه نگاه میکند که مبادا شما کار خلافی انجام بدهید.

از امروز صبح موندم معطل که محل تست بانوان چه شکلیه، کسی اگر میدونه دریغ نکنه.

پ.ن : شبیل هنوز موندگاره ، جنبه داشته باشین و عکس نخواهید.  

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه دهم بهمن 1387ساعت;20:22 توسط;فرشاد; |;

یک داستان کوتاه، با شرکت سبیل و کارتون ژاپنی

امروز صبح که پس از چند روز ، بعد از دوش گرفتن شروع کردم به اصلاح صورتم. معمولاْ ۲ روز یکبار این کار سخت رو انجام میدم. ولی این بار از جمعه صبح تا حالا  هیچ حرکت اصلاحیی نکرده بودم. البته که من اصلاح طلب هستم ولی تیغ ما کند شده بود و …ون ما فراخ .

خلاصه ، طبق معمول آخر کار رسید به سبیل . به ذهنم رسید که توی این ۱۰-۱۱ سالی که میتراشیم همه چیز را ، هیچ نگاه صنفی و ذاتی به این عنصر فرهنگی که در ادبیات و فولکلور ایران جایگاه رفیعی دارد ، نداشته ایم. از کمبود عنایت خودمان ناراضی گشتیم و تصمیم گرفتیم این والا مقام در مرتبه ی خویش باقی بماند برای مدتی.

اضافی کفها رو که از صورتم شستم نتیجه خیلی خنده دار بود. ( هنوز هم هست.) با خودم گفتم حالا ما که خندیدیم، بخیل هم که نیستیم، بذار این یک روز بقیه هم به ما بخندند. برخورد دوستان همکار مشخص بود، همه خندیدند ولی بعد که من گفتم : » امروز بخندین، فردا میریزمش پایین.» یهو قیافه ها جدی شد و انکار که نخیر، خیلی هم قشنگ است و چرا نمیذاری باشه، تنوع میشه و …. .

ناگهان چشمهایشان همچو روباه مکار برق زد و من ِ پسر ِ شجاع فهمیدم که دوستان از اینکه هر روز یک دلقک با لباس مبدل در جمعشان باشد خیلی لذت میبرند و بعید نیست فردا یک دماغ ِ بزرگ ِ قرمز هم برایم جفت و جور کنند.

اینجا بود که به نقش تربیتی کارتون های ژاپنی در مورد مسایل استرتژیک پی بردم و نادم از بی توجهی ِ گذشته، زنگ زدم یک سری » پسر شجاع » و » پینوکیو » برایمان بیاورند تا مجدداْ مجدانه تماشا کنیم و رسم زندگی بیاموزیم . همچنین فرق پسر شجاع را با پینوکیو و همچنین تفاوت ماهوی » شیپورچی»  با «روباه مکار » را درک نماییم.

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه دهم بهمن 1387ساعت;0:13 توسط;فرشاد; |;

دغدغه ی بازدیدکننده

 

۱- آقا این عذاب وجدان ما رو کشت این چند روزه. موضوع اون خیانته نیست، امشب یک شاهکار جدید زدم. رفتم یک جایی دفتر یک دوستی برای یک موضوع کاری. طرف مثل اینکه  نخست وزیر انگلیس باشه پاشد میزی چید و مشروب سرو کرد. ساعت ۵:۳۰ بعد از ظهر. اونهم چی؟ عرق سگی که عطر خوش الکل سفید هم ازش به مشام میرسید. ۱۰ دقیقه رفت بیرون و بیاد ، لیوان رو توی گلدون دیفن باخیا کنار اتاق خالی کردم و گفتم عجله دارم یک نفس رفتم بالا.  حالا عذاب وجدان گرفتم که نکنه گلدون تگری بزنه و خشک بشه.

نکته اول : اونی که تو فیلم خارجیا هست ویسکی اسکاچ مرغوبیه، یک پیک هم بیشتر نمیریزن.

نکته ی دوم: برای اینجور دوستانتون گلدون کادو ببرین که برای چنین مواقعی خیلی به کار میاد.

۲- بعضی خاطرات و روزمرگی هایم آنقدر ضایع است که نمینویسم ،مبادا همین ۴ تا خواننده رو هم از دست بدم.

۲- از یاهو ۳۶۰ هیچ حبری نداشتم تا اینکه اینجا لینک شدم و کلی بازدیدکننده اومد به وبلاگم. مرسی. من معمولا برای خودم توضیح میدم که تعداد کم بازدیدکننده های اینجا به علت پیشرفت امکاناتی مثل گودر هستش. شما هم همینطوری خیال کنین. اگر کسی میدونه آدم از کجا میتونه بفهمه اونجا چند نفر دوستش دارن لطفاْ بگه.

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه نهم بهمن 1387ساعت;0:34 توسط;فرشاد; |;

اخلاق نسبی است؟

 

۱- شب بعد از مهمونی، مستِ مست، کراواتم رو باز کرده بودم و گذاشته بودم توی جیب کتم. رسیدم خونه نبود. صبح توی یک شهر دیگه ای ، ۶۴۰ کیلومتر آن طرفتر ، دستکشهایم را درآوردم که یک برگه رو امضا کنم، رسیدم هتل و دستکشها هم نبود. حالا من اسکل هستم یا بدشانس؟

۲- دو شب ِ بعد به دو نفر گفتم :» عاشقانه دوستت دارم . » . یکی بغلم خوابیده بود و اون یکی به خاطر دوری من بالشش رو بغل کرده بود. من خائن بودم یا ناگزیر؟

پ.ن : جواب شخصی ندهید. فحش هم اگر میدهید لطفا خصوصی بدهید.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه ششم بهمن 1387ساعت;23:20 توسط;فرشاد; |;

عنوان ندارد

 

۱- یکی از دلایلی که اکثر زنها ، مردها را از نظر جنسی حریص،وقیح و بی حد و مرز میپندارند آن است که طبق آمار بیش از خیلی درصد آنها ارگاسم را در طول عمر خود تجربه نمیکنند ، همیشه براشون یک کلمه است فقط .

۲-   بیچاره محبوبِ ما که سعی میکند دردهای ماهیانه اش را که دیگر دلخواهانه شده با این همه استرس، با شنیدن صدای مخملین ما ، تسکین دهد.

;|+| نوشته شده در ;شنبه پنجم بهمن 1387ساعت;18:28 توسط;فرشاد; |;

خیانت میکنیم ….

 

۱- بالاخره من هم  در یک شب سرد زمستانی به همه ی آرمانها و شعارهایم ریدم و با لذت فراوان به محبوبم خیانت کردم. متاسفانه بیشتر از عذاب وجدان ، لذتش ماندگار مانده است.  البته برایم دام پهن شده بود و مانند یوزارسیف قهرمان زلیخایی در برابرم بود.

اگز یوزارسیف هم از بچگی دل در گرو زلیخا داشت که جواب رد نمیداد. این خیانت من باعث شد به یک آرزوی دیرین برسم. حالا حداقل حسرت نمیخورم دیگه. کسی هم نیاد نصیحت کنه. کسی هم نیاد بگه که خوب کردی ، اصلاْ درستش همینه. تا تجربه نکرده باشید نمیفهمید که چی میگم.

۲- در کامنت های پست قبل به مام رول فا هم اشاره شده بود که جا داره بگم در این زمینه بین علما اختلاف میباشد. برای بعضی ها نوستالژی دارد این موضوع.

۳- وسوسه. وسوسه. پریشب به معنای دقیق این کلمه پی بردم و خیانت کردم. وسوسه.

;|+| نوشته شده در ;شنبه پنجم بهمن 1387ساعت;12:8 توسط;فرشاد; |;

توضیح می دهیم….

۱- هیچ لازم نمی بینم راجع به این چند وقت که نبودم توضیح بدم ولی حالا چون شمائید ….. . هیچی ولش کن.

۲- برای یک مهر و امضای ناقابل مجبور شدم ۲ روز در یک شهرستان تقریبا دور افتاده بمونم. الان توی روز دوم هستم. فردا برمیگردم.

۳- 22 سپتامبر 2020 حذف شد.

۴- از اینکه جرج بوش دیگه رئیس جمهوری جایی نیست بی نهایت ناراحتم. جذبه، قدرت و قاطعیت چیزهایی بود که ازش یاد گرفتم. کسی که معماری جهان رو تغییر داد. به نظر من تاریخ نسبتاْ معاصر رو میشه با کلیدواژه های  جنگ جهانی دوم، جنگ سرد و جرج بوش طبقه بندی کرد.

۵- چقدر کامنت های باحالی بهم میرسه. مرسی.

۶- طرف سرچ کرده سیاستهای اوباما ، رسیده به دکان ما. دلم براش سوخت.

۷- بوس گنده.

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه سوم بهمن 1387ساعت;19:49 توسط;فرشاد; |;

من هیچ وقت کسی رو نا امید، نمی کنم. همه امیدوار میان پیش من معمولا هم به امید و آرزوشون میرسن. ولی خوب بالاخره همه چیز استثناء هم داره. ;|+| نوشته شده در ;شنبه بیست و هشتم دی 1387ساعت;13:25 توسط;فرشاد; |;

از روزمرگی

۱- تلویزیون فارسی بی بی سی مبارک. خیلی هم مبارک. یعنی خیلی زیاد. من واقعاْ امشب خوشحالم.

۲- عزرائیل پفیوز با خانواده ی ما لج است. همه ی مرده های ما در دوماه پربرکت آذر و دی جام ریق رحمت الهی را قرقره میکنند که هوای بهشت زهرا آدم را یاد سرمای رختخواب یکنفره می اندازد.

 ظریفی البته میگفت مگر بهشت زهرا هوای خوب هم دارد هیچ وقت؟ اگر خوش آب و هوا بود که اسمشو نمیذاشتن بهشت زهرا، چون چیزی که عیان است که نیازمند بیان نیست که.

۳- من تا حالا مرده ندیده ام. یعنی امروز هم حتی طبق معمول همراهان رو که پیاده کردم رفتم قطعه ی هنرمندان. از جاهایی که واقعا به من خوش میگذره.

۴- مرحوم آنقدر محبوب دلها بود که تشییع جنازه اش فقط و فقط ۲۱ نفر شرکت کننده داشت.  من و همراهان هم که شرمنده ی رودرواسی شده بودیم کم کنید میشود ۱۷ نفر. ای شاشیدم تو این زندگی.

۵- دیروز یک پیاده روی ۳ ساعته داشتم در شهر قشنگمون. ۱۰۰۰ تاایده به ذهنم رسید که از لج شما هیچ کدومش رو به خاطر نسپردم. هرچند نتیجه اش بیشتر به نفع شما شده. خیلی نامردین به مولا.

۶- حالا الان می خواین بپرسین کدوم مولا ؟  همون مویی که لای … در میاد و Shave کردنش هم خیلی سخته، به خاطر استقامت و مقاومتش بهش قسم خوردم.

پ.ن : توی نظرات پست قبلی یکی نوشته بود که نوشته ام جنبه ی آموزشی هم داشته. با توجه به اینکه تمام تمرکز من بر جنبه ی آمیزشی ماجراست ، به خاطر  اشتباه پیش آمده عذر خواهی میکنم.

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه بیست و ششم دی 1387ساعت;1:13 توسط;فرشاد; |;

یاد باد آن روزگازان،یاد باد

 

نمیدونم توی دوران بلوغ شما هم بوده یا نه ، ولی یکی از رویاهای من همیشه این بود که یکی از زنان زیبایی که دور و برم بودند، داوطلب ایجاد رابطه با من بشوند. همیشه سعی میکردم توی زنهای اطرافم، توی رفتار و حرکات و سکناتشون دقیق بشم ، شاید ببینم که یکی از آنها دارد به من علامت میدهد. یا پشت تعریفی که از لباس من یا ساز زدن من میکند یک حس عشق و علاقه ی ممنوعه ای هم ببینم.

 بزرگتر که شدم فهمیدم که لذتی که از این رویا می بردم اصلا فیزیکی نبوده ، همین طور اصلا  مثل لذت رقابت، قدرت یا پیروزی هم نبوده. فقط و فقط لذت بردن از » خواسته شدن » بوده است. ما پسرها بعد از مدتی که از این ماجرا سرخورده میشویم ، یاد میگیریم که در روی زمین ، متاسفانه، این ما هستیم که باید » بخواهیم » . هیچ کس هم آموزشی به ما نمیدهد که چه چیز را بخواهیم و چطوری حتی بخواهیم.

همین طوری میشه که دختر ۱۴ ساله ی همسایه با بدن شکل نگرفته اش ، از زن سی و دو ساله ی همسایه، دوست داشتنی تر میشه. کاش پدرهایمان کمی از تجربیاتشان را با ما در میان می گذاشتند.

در این مکان دکتر واریانس یک مجموعه ی مثل همیشه چشم نواز عکس گذاشته. برید حال کنید.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه بیست و دوم دی 1387ساعت;23:6 توسط;فرشاد; |;