آیه ای از آیات خودم

 

» ویل للمکذبین، الذین یجلقون فی بیوتهم و یکذبون بین رفقائهم من الخاطراتهم راجع به ……. «

 

ترجمه : » وای بر دروغگویان ، آنها که در خانه استمناء می کنند و بین رفقا خالی می بندند که هر شب وهر روز با حوریانی می خوابند و همه هم روی تریپ رفاقت مفتی و مرامی. »

 وای بر شما که رفیقان ساده و بی گناه خود را به دیدن فیلمهای پــورنو مجبور می کنید.  

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه دهم تیر 1387ساعت;1:22 توسط;فرشاد; |;

توضیح می دهیم.

 

در مدتی که گوسفندی مانند این روانی تنها کامنت مینوشت و به من و علاقمندانم توهین می کرد تا من را به راست هدایت کنه،

من همراه همان خانوم نامحرم خوشگل و ســــکسی کنار زاینده رود خارج از اصفهان که هنوز آب روان بود بساط عیشی برپا کرده بودیم که بیا و ببین.

بوسه تلخ از لب جام پلاستیکی که حاوی جانی واکر بود و بوسه شیرین از لب یار که حاوی لوز و گز و اینجور چیزای خوشمزه بود.

دیگه نمی خوام اسم و نظرات تو را اینجا ببینم.

از همه عذر میخوام. مخصوصا از تو شقایق. هرچند، بعیده دیگه این طرفا بیای.

ضمناْ به نظر فخیمه ی من فقط یک جای بدن مرد باید راست هدایت بشه. اگه گفتین کجاش؟

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه نهم تیر 1387ساعت;2:36 توسط;فرشاد; |;

درخواست

 

سلام. کاش تویی که هر دفعه با یک اسم کامنت میذاری یک ذره باهوش بودی و همین جور که اسم عوض میکنی عقیده ات رو هم عوض میکردی.

FM هنوز منتظره که بهش شماره بدی.

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه پنجم تیر 1387ساعت;11:39 توسط;فرشاد; |;

التماس عاجزانه

دایی و پدر گرامی.

اینکه شما دو بطری تکیلا مارک اولمکا خریده اید تا خاطرات سفر آمریکای جنوبیتان را زنده کنید کاملا قابل درکه ، ولی شما هم متمدن باشین یک ذره. این چیزی که شما باهاش عشق میکنین منو حتی گرم هم نمیکنه. بذارین من کار خودمو بکنم. این دو هفته یک شب هم مثل آدم مست نکردم. خوب رعایت کنین دیگه. همین شما ها هستین نمی ذارین کانون خانواده گرم بمونه و باعث فرار جوانان از محفل پر مهر خانواده می شین. نکنین دیگه.

 شما رو به خدا به آلبرت بگید واسه من یه بطر وایت هورس بیاره. پولش هر چی بشه خودم میدم.

دوستان شما هم هر کدوم قد کرمتون یه کمکی به این الکلیه فقیر بکنین. آلبرت که مسلمون نیست ولی شما که هستین نام و یاد پیشوایانتون رو زنده نگه دارین.

کی چراغ اول رو روشن میکنه؟   

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه پنجم تیر 1387ساعت;0:50 توسط;فرشاد; |;

این داستان واقعی است

 

دوباره آن تخت یک نفره و آن نامحرم در پست » میخوابیم».

این بار سه ساعت تمام همدیگر را بوسیدیم.

فقط بوسیدیم.

از آن موقع هر وقت خودم را در آیینه می بینم فحش و نا سزا است که …..      .

اگر همین جور ادامه پیدا کنه، طبق محاسبات من ، ۱۰ روز دیگر می توانید اینجا یک داستان ســــکسی بخوانید.

توجه: از کلیه کارخانه های تولید کاندوم، ژل لوبریکنت ، لباس زیر و …. آگهی قبول می کنیم.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه دوم تیر 1387ساعت;23:20 توسط;فرشاد; |;

از تمام کسانی که دلشان برای ما سوخته ولی در کامنت هایشان وبسایت و ایمیل نمیگذارند، در خواست می کنیم که از خودشان اطلاعات بیشتری بگذارند و بقیه کامنت گذاران را (از جمله FM) ، از نگرانی برهانند.

ضمناْ ما اصولاْ از دست کسی ناراحت نمی شویم.

راحت باشید.

بوس گنده.

;|+| نوشته شده در ;شنبه یکم تیر 1387ساعت;17:16 توسط;فرشاد; |;

می خوابیم

این هم تجربه ای بود. سه ساعت در یک خانه ی خالی با یک نا محرم خیلی خوشگل وســــکــسی روی یک تخت یک نفره خوابیدم.

باورتان می شود؟ فقط خوابیدم.

از دیروز هر وقت خودم را در آینه می بینم ، فحش و نا سزا است که نثار خودم می کنم.

باشد که آدم شوم و در شکر نعمت توانا.

 

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه بیست و نهم خرداد 1387ساعت;12:51 توسط;فرشاد; |;

آیین دوست یابی

 

در باب شناخت آدمها و انتخاب دوست ، در پیشگاه ما ،  دو گروه هستند که همیشه قبل از شروع بازی بازنده اعلام می شوند.:

۱- آنهایی که به هرگونه ایدئولوژی بیشتر از یک سکس خوب اعتقاد و علاقه داشته باشن.

۲- اونایی که یه جورایی حرف می زنن که انگار اعتقادات الانشون رو از ۵ سالگی داشتن و در دوران نوزادی هیچ وقت در پمپرز و لاستیکی شان پی پی نکردن.

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه بیست و دوم خرداد 1387ساعت;0:29 توسط;فرشاد; |;