تناقضات

 

برای خیلی از خانمهای متاهل پیش اومده که در یک موقعیتی ، با دیدن یک آقای روشنفکر و دردآشنا نسبت به مسائل بانوان ، آرزو کرده اند که شوهرشون یک کم شبیه اون آقای روشنفکر بشه.

ولی تناقض اینجاست که این جور آقایون معمولا تن به ازدواج نمی دهند. یعنی ازدواج این فرمی که توی ایران انجام میشه ، مورد قبول هیج آدم نسبتا روشنفکری نیست.

چه میشه کرد؟ متاسفانه تمام این آداب و رسوم مسخره ای که ما ایرانی ها در ازدواج بهش پایبند هستیم، ساخت جامعه ی خودمونه و هیچ ربطی به اسلام ، ایران یا حمله ی مغول نداره . از طرفی وقتیدر ای رابطه  رای گیری به صورت آشکار انجام میشه همه مخالفش هستن و وقتی با رای مخفی ، اکثریت مطلق موافق هستن. مثلا مهریه ، جهیزیه ، شیر بها ، عقد ، طلا، و هزار تا نکته ریز و درشت دیگه.

;|+| نوشته شده در ;شنبه نهم آذر 1387ساعت;13:15 توسط;فرشاد; |;

فیلم فارسی می سازیم.

موقعیت را تصور کنید :

 شما و دختر عمویتان ( یا دختر دایی یا عمه یا خاله ) عاشق همدیگر هستید.

و غیر از خدای مهربون هم هیچ کس از این موضوع خبر نداره.

بعد شما آنقدر به صورت ناخودآگاهانه از معشوقه تان همه جا در حمع فامیل تعریف و تمجید می کنید که یک پسر عمو ( یا دایی یا خاله یا عمه )ـ تان مادرجانش را میفرستد خواستگاری معشوقه ی شما.

ازدواج شما یا پسر عمویتان با معشوقه ی شما ، هر کدام که اتفاق بیافتد بین فامیل شکاف می اندازد و خود همون » خدای مهربون » مربوطه میداند که تا حالا چند بار در تاریخ این پیشامد دردناک پیش آمده است.

یاد » خرس مهربون » افتادم، کارتونش رو میدیدین اون موقع که گوگولی بودین؟

سری جدید برنامه های عمو پورنگ و امیر محمد رو از دست ندین، البته اگر هنوز هم گوگولی هستین.

;|+| نوشته شده در ;سه شنبه پنجم آذر 1387ساعت;1:17 توسط;فرشاد; |;

پاداش گناه

 

در مجلس سالگرد فوت یکی از اقوام ، یک سی-دی دعای کمیل پخش میشد، مداح مورد نظر یک اظهار نظری کرد که بیشتر از بخش هالیوودیه دین بر می آمد تا بخش فقهیش.

 می فرمودن در اون لحظه ای که انسان گناهکار داره جون میده ، تمام گناهاش مثل یک فیلم از جلوی چشمش رد میشه. من به شخصه امیدوارم وقتی می میرم خیلی پیر نشده باشم ، یا اگر خیلی پیر شدم قوای جنـــسیم خیلی پیر نشده باشه، واقعا حیفه آدم یک همچین فیلم پــورنــوی زیبایی رو ببینه ولی توانایی  » ابراز احساسات» نداشته باشه.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه سوم آذر 1387ساعت;23:36 توسط;فرشاد; |;

اظهار نظر میکنیم…..

http://ultrablack.blogfa.com/post-53.aspx

۱-روزی که هفت توقیف شد به این لینک بالا ارجاع ندادم. دلم بد یمنی آن را نمی خواست ، ولی بعد از توقیف شهروند امروز ، تا همین الان ها ، تا تحمل شنبه بدون شهروند ، از قابل پیش بینی بودن یک حکومت دیکتاتوری لجم گرفت. وقتی کتاب ۱۹۸۴ را می خوانید شاید کمی اغراق آمیز به نظر بیاید ولی تمام آن کارها دارد پله پله اینجا اتفاق می افتد. بعد دوستان می نشینند پای بساط عرق ، کله شان گرم میشود و می گویند : مگر خاتمی برای ایران چه کرد؟  کاری که خاتمی کرد قابل تحمل کردن فضای این مملکت شهید پرور برای زندگی کسانی مثل من شد که یا دلشان کنده نمی شود از این خاک یا پایشان توانایی جدا شدن ندارد.

بر طبل سیاست کوبیدن و دنباله روی از کسی که بخواهد فقط تابوهای سیاسی را بشکند هیچ نتیجه ای نمی دهد. باید برای توسعه ی فرهنگ تلاش کرد ، برای یافتن کسی که در اتمسفر اطرافش ، ایران جوان ، کارنامه ، هفت، عصر پنج شنبه و شهروند امروز منتشر شود .

۲- من هنوز با کسانی که از پیروزی اوباما خوشحالند مساله دارم. ۹۰٪ آدمهای بی عمل سیاسی هستند که همیشه تماشاگر بوده اند. حداقل از این پیروزی یک درس بگیرید و آن اینکه برای تغییر باید عملگرا بود.

۳- فاصله ی بین پستهایم به خاطر اعتیادم به حضرت سعدی است که این روزها با افتخار اعلام میکنم که بیشتر از حافظ دوستش دارم. تقریبا تمام ما ایرانی ها از سعدی بیشتر از حافظ چیز یاد گرفتیم و تحت تاثیرش هستیم و شباهت های اخلاقی داریم باهاش  ولی به علت فاخر تر بودن زبان حافظ ، که در ادبیات امروز ایران تازه به دوران رسیده مفهوم شیک بودن دارد ، حافظ طرفدارش بیشتره. کسانی که غزلیات سعدی یا گلستان سعدی را کامل نخوانده اند راجع به این مورد نظر ندهند.

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه بیست و هفتم آبان 1387ساعت;23:16 توسط;فرشاد; |;

یک دوستی دارم از دوران بچگی، اخلاق مزخرفی دارد تقریبا، من هم به خاطر اینکه ساز میزد مثل من باهاش دوست شدم و ماندم.

هر سال که به تولدش میرویم تنها مهمانهای ثابت من و مادر و برادرش هستیم. بقیه کلا عوض شده اند.  جریان هم خیلی ساده است، این دوست من با گروه ها دوست میشه نه با اشخاص و وقتی که حوصله اش سر میره کل گروه رو کنار میزاره. در این زمینه هم خیلی مقصر نیست چون واقعا توی این ۳-۴ تا گروهی که من تا حالا  دیدم، آدم به دردبخوری نبوده.

این ماجرا البته یک خوبی دارد ، وقتی من به عنوان ساقی و بزرگتر ماجرا ، می بینم کسی خیلی بی جنبه است و نباید دفعه ی بعد دعوت شود، نیازی به تذکر نیست، این اتفاق خود به خود می افتد.

بی جنبه آدمی است که :

۱- بدون اجازه ی من دست به یکی از بطری های روی میز بار بزند.

۲- برود به میزبان شکایت کند که ساقیتان به من می گوید کوپنم تمام شده و لیوان مرا با آب پرتقال غنی شده  با کلسیم پر میکند فقط.

۳- از دیدن بندهای نامرئی ســوتین ، رنگ شرت دخترها وقتی پاهاشون بیش از حد مجاز بازه ، چاک سینه در خم شدنهای بیش از حد مجاز و …. به طرز دهاتی واری سر ذوق بیاید.

۴- فکر کند مادر دوست من هم یکی از دخترهای مهمانی است.

و این داستان ادامه دارد……. .

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه بیستم آبان 1387ساعت;2:25 توسط;فرشاد; |;

یک کارشناس روابط بین الملل گفت ……

 

این روزها که در وبلاگستان می چرخیم احساس میکنیم که حزب دموکرات ایالات متحده ۷۰ میلیون عضو هم در ایران دارد. دوستان یک جوری از پیروزی اوباما حرف میزنند که انگار ۱۴ ماه تمام در کمپین او زحمت شبانه روزی کشیده اند.

جالب اینجاست که ما ایرانی ها طبق معمول دموکراسی آمریکایی را به روش خودمان دوست داریم، انکار گذشته و خیالپردازی برای آینده. چنان از رای بالای باراک اوباما حرف میزنند انگار که یادشان نیست آقای جرج بوش در دور دوم انتخابات، نوامبر ۲۰۰۴ ، ۶۸ میلیون رای آورده بودند.یک میلیون بیش از حالای اوباما، چیزی که مرا ناراحت میکند رای آوردن ادبیات پوپولیستی تغییر است که احمدی نژاد هم از آن استفاده کرد، امیدوار کردن قشر ضعیف به روزهای بهتر.   

دنبال کردن نتایج انتخابات آمریکا از این نظر که این کشور به صورت رسمی ریاست تمام جهان را بر عهده دارد منطقی است ولی از صحبتهای اکثر دوستانی که اینجا می بینم بوی روشنفکرنمایی به مشام می رسد. این بد است.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه نوزدهم آبان 1387ساعت;14:5 توسط;فرشاد; |;

آزمون میدهیم …..

 

جای خالی را با عبارت مناسب پر کنید :

 اصغر خیلی آدم خسیسی است ، این  …….  را نمیدهد ما هم یک دور باهاش بزنیم.

الف) موتورش

ب) دوچرخش

ج) ماشینش

د) ژل لوبریکنتش

ه) نرم کننده اش

و) صابونش

ز) شامپو بچه اش

….) مجله Play Boy اش

و این داستان ادامه دارد. …

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه شانزدهم آبان 1387ساعت;1:19 توسط;فرشاد; |;

 

خوب، یک توصیه بهتون میکنم از سر تجربه. شماهایی که خیلی عاشق هستید و توانایی تحمل دوری از معشوق ندارید ، همه ی جاهایی که دوست دارید رو دو نفره نروید، خاطره های عاشقانه نسازید . بگذارید در شهر به این بزرگی یک جای دوست داشتنی هم باشد که بتوانید تنهایی بروید ، لذت ببرید  و یاد » او » نیافتید، باور کنید لازمتون میشه. مثلا  خود من ، تا حالا با هیچ کس کافه نادری نرفتم ، همیشه تنها هستم اونجا.

پ.ن : از سرنوشت پست پایینی عبرت گرفتم که جای روده درازی و مقاله نویسی در وبلاگ نیست.

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه پانزدهم آبان 1387ساعت;1:3 توسط;فرشاد; |;