مهمان عزیز آید و زن زاید و غیره

یهو از 10 روز پیش همه چیزهای زندگی تلاش کردن شکل خودشون رو عوض کنن. یعنی دقیقا در روزی که شش ماه دوم اقامتمون در این شهر میگذشت و داشتم آماده میشدم که روش جدید زندگی رو شروع کنم یهو یک پیشنهاد وسوسه انگیز کاری هم بهم میرسه و فلان. حالا دارم تلاش میکنم که بعد از 6 ماه بیکاری همزمان دوتا کار رو بکنم. ‏

برای اون کار اول دارم یک دوره بین المللی میگذرونم که چون در ایران برگزار نمیشه تقریبا یک سوم کلاس ایرانی هستن. خیلی برام عجیب بود این برخورد، یعنی انتظارات عجیبی داشتم و واقعا هم خیلی بیراه نمیرفتم. آدمها عجیبن یعنی تلاش مییکنم که نگاه نژادی نداشته باشما اما خب کاریش نمیشه کرد. یه چیز جالبی که بهش برخوردم این بود که زنهای کلاس محجبه و بی حجاب هستن، تقریبا همه از خانواده های مسلمان. بعد محجبه ها همه دستهای شیو شده دارند و آرایش و بی حجاب ها بدون آرایش و غیر از یکی شیو نکرده هستن. واقعا باید روی ماجرای رابطه ی حجاب و کالا انگاری زنان بحث و بررسی کرد. دیدی این تبلیغات دولتی حجاب رو در ایران؟ که میگه شکلات اگر جلد نداشته باشه مگس روش میشینه؟ همون داستان اینجا هم تکرار شده. غمگینه اما راستش. ‏

دور ایران رو فلان

یکی هم در توئیتر پیشنهاد کرده که در این خرداد طبق معمول پرحادثه، به جای اینکه بیایم بنویسیم که 10 سال پیش در آن خرداد معهود کجا بودیم و چه میکردیم بنویسیم که حالا نسبت مان با آن خرداد چیست  و اگر قسمت برگردیم به آن روزهای ده سال پیش چه میکنیم. ‌‏‏

حرف حساب زده، یعنی میخواد بگه که به جای اینکه بشینید پای این قبری که مرده هم توش نیست هنوز و اشک بریزید و مرثیه سرایی بکنید، بعضی‌هاتون هم از مرور زمان استفاده بکنید و خاطرات الکی بسازید و خودتون رو در صحنه هایی قرار بدین که فقط توی وبلاگ این و اون خوندید و خودتون رو مهم جلوه بدید و غیره و غیره بیاید بگید اگر الانتوی این مجلس سالگرد نبودید کجا بودید؟

برای من جواب تقریبا سرراسته، من اگر با اطلاعات امروزم به هر روزی در گذشته ام بر میگشتم اولین بلیط خارج رو میخریدم و از ایران خارج میشدم. زندگی بین مردمانی که صبح «یا مرگ یا مصدق» میگن و عصر «مرگ بر مصدق» غیرممکنه، اصلاح این جامعه طولانی ترین پروژه ایه که روی زمین میشه تعریف کرد، و این انگار واقعا از حوصله ی من خارجه.

اصلاح گری در جامعه ای که هنوز درگیر فهم مفهوم خیر و شر معطل مانده کار عبثی است، این حرف احتمالا از فریدون آدمیت باشد که گفته این حوالی ما، خاور میانه، حدود 1000 سال از چرخه تکامل بشر بیرون افتاده. و جبران این فاصله حالا نه 1000 سال اما 100 سال زمان لازم داره . داستان ما شده مثل بچه ای که آرزوی عروسکی پشت ویترین رو داره و امکانش رو نداره، بزرگ میشه، کار میکنه، بچه دار میشه و همه چیز اما در بستر مرگ هم حتی هنوز داره به همون عروسک کوفتی نگاه میکنه، و مطمئنه که بهش . نمیرسه. این داستان ماست با مفاهیم اولیه حقوق بشر، با آزادی، با تساهل. ‏

و در آخر باید پرسید که در رنج کشیدن چه فضیلتی هست؟ وقتی که میشه دامن خویش از این ورطه بربکشی چرا بایستی و رنج بکشی؟ تمام تلاش تو در مقابل اینهمه نفهمی و ناتوانی چه کار میکنه؟

من بریدم.‏ خلاصه اش که جماعت، من دیگه حوصله ندارم.‏

آزادی پوشش

زندگی در ایران، ایران تحت حکومت اسلامی که البته همه جیز هست غیر از اسلامی ، پوشش زنان رو تبدیل مساله ی همه‌ی ما کرده، به شکلی که حتی ما مردان هم مدام در تصمیم گیی های زنان برای انتخاب پوشش دخالت میکنیم و عمدتا نه در مسیر مد و استایل بلکه در مسیر صدور تاییدیه امنیتی که با هر لباسی چقدر از بدن زن مورد نظر دیده میشه و این حد آیا مجازه یا نه. این از اون حقوقی هست که ما دلمون نمیخواسته اما یک قانون گزار مریضی دلش میخواسته داشته باشه و متاسفانه یک قدرت نانوشته ای هم داشته و این حق رو برای همه ما فعال کرده. وظیفه ی ما چیه؟ که خودمون وارد منوی تنظیمات بشیم و این رو غیرفعال کنیم. نگاه خودمون رو اصلاح کنیم. یک جای دیگه ای که باید بریم توی تنظیمات و البته بعدش هم دفر ثبت اسناد رسمی سر ماجرای حقوق زن در قرارداد ازدواجه. اینجا هم یک سری از حقوق اصلی زن به نام مرد ثبت شده که باید رفت و این اشکال قانونی رو برطرف کرد. ‏

حالا اما چی باعث شد که این مساله پوشش  انقدر برام مهم باشه؟ این اولین تابستونیه که من دارم در جایی غیر از ایران زندگی میکنم. این تنوع و تکثر پوشش زنان حتی منی رو که این مسائل رو برای خودم خیلی قبل از این حل کرده بودم دچار مساله کرده. نمیتونم به زنی نگاه کنم بدون که فکر کنم چقدر راحت لباس پوشیده و بعد دلم برای زنان هموطنم نسوزه. یعنی هی مشغولم به این فکر که چرا چیزی به ایین سادگی مثل آزادی پوشش انقدر برای زن و مرد ایرانی مساله شده و هر لحظه باید درگیرش باشن. درگیر اینکه لباس زیرشون از لباس روشون  قابل مشاهده نباشه، مدام مواظب باشن که چظور میشینن، با چه زاویه‌ای بلند میشن، مدام آمار افراد حاضر در یک فضا رو داشته باشن که با توجه به حضور هرکدوم چطور باید رفتار کنن.

و کی قراره که زن ایرانی از یوغ آزاد بشه؟ به نظر من که شاید 10ها سال طول بکشه که این فرهنگ بیمار معالجه بشه، چند نسل باید جابجا بشن تا فکر درست جا بیفته و این طول میککشه. دلیل اصلیش اما چیزیه که بعد از این مینویسم. ‏