1- روياهاي يك الكلي كه شب جمعه اي بدون حتي يك قطره الكل در خونش به خواب رفته است :
خواب ديدم رفته ام به مهماني كوچكي كه كه دكتر رضا براهني مهمان وپژه شان است. حالا من در شگفتم كه براهني اومده ايران يا من رفم خارج. چاي مي آورند با شيريني هاي ريز ايراني، باقلوا و اينجور چيزها. من دلم الكل ميخواهد، خوب كه فكر ميكنم ميبينم دلم جين ميخواهد. بلند ميشم و بدون هيچ رودر وايسي كابينتها را دنبال مشروب ميگردم. بالاخره جين پيدا ميكنم. همون استكان چاي رو خالي ميكنم، از جين پرش ميكنم و همونجا ايستاده يك نفس بالا ميرم. استكان دوم رو پر ميكنم و يخ و اينها و ميام به سمت ميزي كه همه دورش نشسته اند. همين كه مينشينم براهني ميگه : فرشاد خيلي لطف كرده امشب به جمع ما پيوسته! انگار كه من يك نويسنده ي بزرگ باشم و براهني يك وبلاگ نويس كه وبلاگش روزي دو تا و نصفي خواننده داشته باشه.
2- سرباز نمونه : انسان مزخرفي است كه حتي جمعه هم ساعت 6 صبح اتوماتيك بيدا ميشود.
پ.ن( دو ساعت بعد ) : واقعاً چه آدمهاي پررويي پيدا ميشن، طرف كامنت خصوصي گذاشته :» بگو ببينم شيطون ديگه چي خواب ديدي؟ » . چه انتظاراتي دارند مردم .
;|+| نوشته شده در ;جمعه هشتم آبان 1388ساعت;6:58 توسط;فرشاد; |;