اسفند دونه دونه. . .

خواب میبینم که در دنیایی که از شدت تورم پول از بین رفته، از این بچه هایی هستم که اسفند دود میکنند و از مردم گدایی میکنند، سوار یک اتوبوس میشوم که در یک ایستگاه ایستاده است، شاید چون ته دلم دوست داشتم از این بچه هایی باشم که ساز میزنند و با شادی و آواز فضا را قابل تحمل‌تر میکنند،  نه از آن اسفندی‌ها، با آنهمه دود و بوی اسفند سوخته و جرغاله شده. همه مسافران اتوبوس تصویری از تو هستند، یکی بیرون را نگاه میکند، یکی آرایش میکند، یکی به یاد قبلی هاست، یکی در فکر بعدی هاست، هرچه که هست هیچ کدامشان به من نگاه نمیکند، دود اسفندم دارد خودم را هم خفه میکند، اما آنها ، آن آدمهای شکل تو انگار نه انگار، خشک و بیروح نشسته اند.

از اینکه هیچکدام کمکی بهم نمیکنند ناراحت میشوم، یادم هست که دیگر پولی وجود ندارد، ولی انگار من هم گدای پول نیستم، انگار من دارم یک چیز دیگری را گدایی میکنم که هیچ کدام از این » تو » ها به من نمیدهند. 

نمیدانم که باید کارم را عوض کنم، یا اتوبوس را.فقط میدانم که باید چیزی را عوض کنم.

;|+| نوشته شده در ;شنبه هشتم خرداد 1389ساعت;20:43 توسط;فرشاد; |;

خودزنی

نیم ساعت پیش یک » قول مردونه » دادم، فکر کنم دیگه وقتش رسیده باشه که بزنمش زیرش، نه؟ 

پ.ن:‌ البته یکی از دوستان هم عقیده داره که 29 دقیقه تإخیر دارم.

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه ششم خرداد 1389ساعت;14:16 توسط;فرشاد; |;

بلایای غیر طبیعی-2

داره از بلاهایی که عاشق سابقش سرش آورده حرف میزنه، میخواد که بهتر درک کنم موقعیت رو، میگه : بی عاطفه‌ترین آدمی رو که می‌شناسی تصور کن. یاد یکی از دوستام میفتم، میگم : خب؟  میگه حالا صد درجه بدترش رو تصور کن. یاد خودم میفتم.

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه سوم خرداد 1389ساعت;23:8 توسط;فرشاد; |;

بلایای غیر طبیعی

کارهای اشتباه ملت را به رویشان بیاورید، دعوا کنید، قهر کنید، روشنفکرنما بازی در نیاورید، که شش ماه بعد دوباره سرتان نیاورند، که فکر نکنند که کار معمولی و درستی کرده‌اند، که چند وقت بعد همان بلا را سر یکی دیگه در نیاورند، که…. .

از آدمهایی که به روی خودشان نمی‌آورند بدم می‌یاد، از آدمهایی که دهانشان آسفالت میشود و انگار نه انگار، از خودم بدم میاد. 

پ.ن: پرسپولیس زلزله همینه همینه.

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه سوم خرداد 1389ساعت;21:24 توسط;فرشاد; |;

سر پست میخوابیم….

 

برادرا، خواهرا، بیاین دور هم جمع بشین یک فکری برای این کیان  و اینهای مملکتون بکنید، من دیگه حوصله ندارم، این شبها که پادگان هستم تا صبح میخوابم،  انقدر هم کیف میده، این گودر هم نیست که نذاره آدم تا ۴ صبح چشم روی هم بذاره، با خیال راحت ساعت ۱۰ میگیری میخوابی، صبح هم که لازم نیست برای رسیدن به پادگان ۴۵ دقیقه توی راه باشی  و بیشتر میخوابی. خلاصه اینکه من این سه روز در ماه  پادگان موندن رو گذاشتم برای استراحت و سر افسر نگهبانی و اینها حسابی گرده، گفتم که خبر داشته باشید بعدا نگید که نگفتم.

 

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه دوم خرداد 1389ساعت;23:12 توسط;فرشاد; |;

از آدمهایی که در روابطشان سیاست به خرج میدهند بر حذر باشید، از آدمی که عاشق شما هست و نمیگوید، بترسید که شاید روزی از شما نفرت داشته باشد و نگوید، بعد یک روز صبح که از خواب بیدار میشوید و فکر میکنید که بعد از شب داغ و پر هیجانی که داشته اید باید احساس آرامش کنید، ولی احساس درد میکنید، اول متوجه چاقوی خونی می‌شوید، بعد هم متوجه حفره هایی که روی سینه و شکمتان به وجود آمده است. 

یعنی میخوام بگم چجوری عاشق آدمهایی میشوید که بهتان میگویند عاشقتان هستند، هموجوری از آدمهایی که احساسشون رو پنهان میکنن بترسید. حتی اگز احساسشون خیلی دوستانه باشه. حتی اگر احساسشون سورپرازتون کنه.

;|+| نوشته شده در ;جمعه سی و یکم اردیبهشت 1389ساعت;14:18 توسط;فرشاد; |;

1- طرف بیست و پنج سالی هست که زن دایی منه، بعد به دل من مونده که یک دفعه که شام یا ناهار دعوتمون میکنه چیزی غیر از خورش سبزی درست کنه.

2- بهم میگه از اونهایی هستی که کسی بهت نه نمیگه، نمیدونم که این تعریفه یا چی. اصلا این خصوصیت خوبیه؟ یا نشون میده که من فقط به محبوب بودن علاقه دارم؟  از اینکه گاهی اوقات رذایل شخصیتی خودم رو تحلیل کنم خوشم میاد،هرچند نه به نتیجه‌ای میرسم، نه تغییری میکنم. همین موجود ….ي× که هستم، هستم.

×جای خالی را با لغت مناسب پر کنید، مراعات دل نازکم را هم بکنید.

;|+| نوشته شده در ;جمعه سی و یکم اردیبهشت 1389ساعت;0:28 توسط;فرشاد; |;

برگی نو از آن دفتر قدیمی

داریم چت میکنیم. صحبت میرسه به ماجرای شتابزده دیروز، بعد یهو شک میکنیم، میگه بذار برم چک کنم و بیام، من صبر میکنم، یک کم که میگذره حوصله ام سر میره، میرم سراغ اپیزود جدید سریال کمدی که تازه دانلودش تموم شده. سی ثانیه اش که میگذره، خنده هام شروع میشه. خوش خنده‌ام کلن. به دو دقیقه که میرسه دیگه دارم بلند بلند میخندم که میبینم اون پایین نارنجی شده و چشمک میزنه، یعنی اینکه جواب داده، به روی خودم نمیارم، فکر میکنم شاید نتیجه تست مثبت باشه، میگم بذار چند لحظه‌ي دیگه خوشبخت باشم، چند ثانیه دیگه بخندم، قبل از اینکه ….. .

همچنین موجوداتی هستیم ما! 

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه بیست و هفتم اردیبهشت 1389ساعت;2:5 توسط;فرشاد; |;

میخوام براتون بگم که همه چی آرومه ، من چقدر خوشحالم، بعد تنها مشکلم اینه که رشد ریش یک طرف صورتم از اون یکی طرف صورتم بیشتره،

پ.ن 1 : لیست اقلام موجود روی میز: قبض تلفن-قبض موبایل- قرص ملوکاست-قرص پردینوزولون-استامینوفن کدئین- شربت موکولین-ادوکلن-مام زیر بغل- بنزین فندک-جعبه فلاسک بغلی- اف/هم- مداد-خودکار-روان نویس یونی- کنسرت لایو ایت- گزیده اشعار منوچهر آتشی-دائرة المعارف سلاح- انگلیش گرامر این یوز!- کتابهای نت قطعات بی کلام و تصانیف پرویز مشکاتیان-شارژز باتری- موبایل نوکیا- موبایل موتورولا خراب- مترونوم- ماساژور- نوار کاست- کیف موبایل-باتری-فندک-کارت تلفن-نخ دندون-مسواک-خمیردندون-پول-هدفوون-چنگال-دیاپازون- جا قلمی-موس-و ….. 

پ.ن2 : جایزه ها رو هم دادیم و خلاص، حیف که نمیشه اینجا گفت که چی دادیم و به کی دادیم!

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه بیست و ششم اردیبهشت 1389ساعت;9:19 توسط;فرشاد; |;

میز کامپیوتر من

 

ژانر : این وبلاگ نویسایی که پستشون نمیاد، به جاش عکس های خنده دار میذارن که ملت حال کنن.

پ.ن ۱: هر کی بگه من شلخته‌ام نامرده.

پ.ن ۲: به افرادی که بتوانند ۱۰ تا از چیزهایی که روی میز هست رو دقیقا نام ببرند جوایز نفیسی اهدا خواهد شد.

;|+| نوشته شده در ;شنبه بیست و پنجم اردیبهشت 1389ساعت;2:38 توسط;فرشاد; |;