کباب یا قیمه؟ یا اصلا خیریه؟

سر شب که داشتیم برمیگشتیم خونه زنم ازم پرسید که برای تولدت چی میخوای؟ حالا البته تا تولدم 20 روز مونده البته و خب البته چند سالی هم هست که زنم معمولا از یک ماه قبل این سوال رو میپرسه؛ چند سال که یعنی احتمالا همه این 12 سال اما چندسالیه که این سوال میتونه جواب جدی داشته باشه. یعنی قبلش شاید اوضاع مالی‌مون طوری نبود که بتونیم آزادانه آرزو کنیم که برای تولدمون چی میخوایم! خلاصه که سوال یهو من رو زیر گرفت. این چند وقت استرس زیادی روی سر امتحانای پایان ترم دارم تحمل میکنم و یه موضوع کاری هم چند روز پیش برای دقایقی خیلی حالم رو بد کرد و این قرص کثافت سیپروفلوکساسین که یه دوره خوردم و البته مکالمه کوتاه شب قبلش با زنم که برای ساعتها آچمزم کرد همه و همه دست به دست هم دادن تا یک جواب عجییبی یهو از ته و توه یک آستینی دربیارم:‏

گفتم : » تولد 38 سالگی آدم دیگه باید به فکر لپه‌ی قیمه شب هفتش باشه، جشن گرفتن و کادو انتخاب کردن دیگه خیلی اضافه کاریه واللا. ‏»‏حالا چه دلیلی داشت انقدر تلخ باشم؟ همه اش اثر این قرص کوفتیه و اون یکی قرص غیرکوفتی که اثرش کم شده این چند وقت اخیر. انگار نه انگار که قرار بوده استرس ما رو کم کنه؛ قشنگ انگار که تاریخ انقضا داشته باشه، سر یک سال که رسید اثرش رو از دست داد. حالا قشنگی ماجرا اینه که دکترم هم کلمه ای انگلیسی نمیفهمه و من هم اصلا در این زبان سوم دست و پایی ندارم که بخوام همه این ماجراها رو توضیح بدم. دست دعا بلند کردم به روز سه شنبه که آخرین امتحان رو بدم و نیم ساعت بعد، مثل روزها افتتاح نمایشگاه یه نفس عمیق بکشم و امتحان کنم که آیا حجم ریه‌ام برگشته به حالت عادی یا خیر. ‏

با دوست نادیده‌ای حرف میزدم و یهو حدسم رو به گمان تبدیل کرد با گفتن اینکه دنبال خونه میگرده چون از همسرش جدا شده. انتظار داشت که بیش از اینها جا بخورم اما خب این پر تکرار ترین خبر این یک سال اخیر بوده. یک اشکال ماجرا البته اینه که خبر جدایی ها به آدم میرسه و آدم مطابق معمول غصه هم میخوره، اما خبر رابطه بعدی و سر و سامون گرفتن به آدم نمیرسه؛ اینکه مثلا آدمی که از پارتنر دیوونه ی خودش جدا شده رو میشنوی، اما اینکه حالا طرف مدتیه داره با یه آدم عاقل دیت میکنه دیگه هیچوقت به گوش نمیرسه؛ نه که اتفاق نیفته، نه، اتفاق میفته، به خصوص که آدمها تجربه هم کردن، اما ازدواج نیست که توی همه صفحات زندگی آدمها دیده بشه، یه رابطه ی موقته و خبرش هم بهت نمیرسه هیچوقت. ‏