سفر

 

به پهنای یک سفر ۵ ساعته با ماشین ، فردا وقت دارم تا مخ همسفرم را بزنم.

یکی می گفت اینکه داره با تو میاد یعنی قبلنا مخشو زدی.

دومی بیشتر راست میگفت، توی این تعطیلات ، بلیط هواپیما گیرش نیومده.

وسوسه ی خوبیه. نتیجه اش فردا معلوم میشه.

نکته: در سفر دو نفره به همراه بردن کاندوم را فراموش نکنید.

;|+| نوشته شده در ;پنجشنبه ششم دی 1386ساعت;1:14 توسط;فرشاد; |;

خواهشمندیم…

با سلام. از بازدید کنندگان خواهشمندیم برای حفظ شئونات انسانی از همراه آوردن هر گونه خدا ، چیپس ، پفک ، تخم مرغ شانسی و اطفال زیر ۱۲ سال در این وبلاگ خودداری کنند.

این منطقه از  لوث وجود هرگونه تعلقات نوع بشر آزاده. لطفا رعایت کنید.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه بیست و پنجم آذر 1386ساعت;1:52 توسط;فرشاد; |;

اهدای نفس

نمی دانم کدام احمقی از اهدای عضو منصرف میشود وقتی این شاهکار حاتمی کیا را میبیند.

من که تصمیم گرفتم کارتمو فردا بدم قاب کنن. بزنم به دیوار خونه و پزش رو بدم.

این شبها تلویزیون اسیرمان کرده.

ساعت شنی در هر قسمت یک فیلم سینمایی کامل است. کار قبلی کارگردان، بهرام بهرامیان، بر قصه استوار بود بیشتر ولی این کار غیر از قصه کارگردانی محشری دارد.

هر دوی این سریالها آدم را وا میدارد تا یکی دو ساعتی دست از گزدن تنگ شراب بگسلد.

شما هم دگم نباشید و از زندگی لذت ببرید، حتی شما دوست عزیز.

بگذاریم احساس هوایی بخورد.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه بیست و پنجم آذر 1386ساعت;1:30 توسط;فرشاد; |;

الکل

تا اونجایی که به من مربوطه مستی و مست بازی تجربه ی شخصی تریه تا س ک س.

دلیلش ساده است. به تعداد تارهای موی ۱۵ تا مرد پشمالو فیلم  پورنو داریم ولی فیلم مستی نداریم.

همیشه میشه یک حالت جدید مستی را تجربه کرد ولی یک حالت جدید س ک س  چیز غیر ممکنیه.

امتحانش مجانی نیست و لی خالی از لطف هم نیست.

;|+| نوشته شده در ;جمعه بیست و سوم آذر 1386ساعت;2:26 توسط;فرشاد; |;

حرف مردم

داشتم به اون جامعه ای فکر میکردم  که نگاه مردمش، وقتی خودتو یک الکلی و همجنسگرا معرفی میکنی، ازت برنمیگرده.

این پست مدت زیادی اینجا نمیمونه.

;|+| نوشته شده در ;جمعه بیست و سوم آذر 1386ساعت;2:8 توسط;فرشاد; |;

عروسی

دیشب، یعنی همین چند ساعت پیش ، تصمیم بزرگی گرفتم.

داشتم آلبوم عکسهای عروسی های مختلفی را نگاه میکردم که ما رفته بودیم ، رقصیده بودیم ،

باقالی پلو با ژله خورده بودیم ، دنبال ماشین و خواهر عروس ( یا داماد ) بوق زده بودیم ، ولی در کمال ناباوری پس از چندی شیرینی طلاق آن زوج خوشبخت را هم خورده بودیم.

قیافه ام شده بود عین قاتل هایی که در دادگاه با اولیای دم روبرو میشن.

از خودم خجالت کشیدم و تصمیم گرفتم دیگه ، در جشن عروسی هیچ احدی شرکت نکنم.

این تصمیم ، با توجه به در پیش بودن ۲-۳ تا عروسی از نظر مالی هم دارای مزیتهایی هست که اصلا و ابدا مد نظر من نبودن.

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه بیست و یکم آذر 1386ساعت;3:4 توسط;فرشاد; |;

بزرگ شدیم….

چه روزهایی که گذشت.

خنده دار آنجاست که حالا که بزرگ شدیم می بینیم بزرگی اونقدر که فکر میکردیم باحال نیست ، از طرفی از کوچیکی هم چندان استفاده ای نکردیم.

چه شبهایی که گذشت.

چه آرزوهایی داشتیم در نوجوانی ، برای شبهای بزرگیمان. چه فیلمهایی  و چه عکسهایی.چه با حسرت به تنگ شراب و بدن زنها نگاه میکردیم. حالا چنان عجله داریم که شراب را در ۴ لیتری سرو میکنیم و زن را با لباس.

 

;|+| نوشته شده در ;سه شنبه بیستم آذر 1386ساعت;0:32 توسط;فرشاد; |;

خارج

یک ماهه ی گذشته را برای چند سفر کاری رفته بودم خارج. به قول یکی از این خارج به اون خارج.

چند تا کشور آسیایی رو دیدم. خوب بود. تایلند هم رفتیم. البته کاری. اونجوری نیست که همه میگن. یکی از دلایل شایعات کم جنبه بودن جماعت توریسته. تایلندی ها خیلی از ما ایرانی ها مهماندوست تر و مو دب تر بودند. اصولا ادعای ما در زمینه علم و ادب و فرهنگ و تمدن سقف آسمان را پاره کرده.

تایلند و خصوصا پوکت و پاتایا را توی برنامه های درازمدتتان بذارید حتما. البته دو نفره. عکسهاش باشه بعدن.

 

;|+| نوشته شده در ;شنبه هفدهم آذر 1386ساعت;0:25 توسط;فرشاد; |;