در آستانه‌ي فصلی گرم…

To think that only yesterday
I was cheerful, bright and gay,
Looking forward to- well who wouldn't do
The role I was about to play.

But as if to knock me down,
Reality came around.
And without so much
As a mere touch
Cut me into little pieces
Leaving me to doubt
Talk about God in his mercy
Who if he really does exist,
Why did he desert me in my hour of need
?

I truly am indeed

Alone again, naturally

Gilbert O’Sullivan – Alone Again (Naturally)

;|+| نوشته شده در ;چهارشنبه نهم تیر 1389ساعت;18:8 توسط;فرشاد; |;

خواستن، نتوانستن

خیلی وقت بود که نمیخواست، برای نخواستنش هزاران دلیل داشت، آنقدر قانع کننده که آدم حتی به فکر هم نمی‌افتاد که شاید… . آن شب هم من باز نشسته بودم در خانه‌اش، روی مبل، چای و شکلات می‌خوردم یا شراب و شکلات، یادم نیست، شاید زیر چشمی تلویزیون هم میدیدم، احتمالا کلیپ های ویوا پولسکا رو که از هر پـارازیتی رد میشدند آن روزها. خودم را ولو کرده بودم روی مبل، توی آشپزخونه مشغول بود، همینطور بی مقدمه چیزی را که دستش بود را کنار گذاشت، اومد به طرفم، نشست روی پاهام و شروع کرد به بوسیدنم، من در حال لذت و شگفتی از چیزی بودم که دارد اتفاق می‌افتد، چشمهایم بسته شد یا بستم، یادم نیست، بعد از 30 ثانیه یا بیشتر بلند شد، با چشمهای بسته ام تصور کردم که شاید میخواهد جایمان را عوض کنیم، به اتاق خواب برویم مثلا، وقفه طولانی شد، چشمهام رو باز کردم، برگشته بود به آشپزخونه، همون چیزی را که دستش بود رو دوباره برداشته بود و مشغول شده بود، شاید خواسته بود خودش را امتحان کند، شاید خواسته بود که یک خاطره را بازسازی کند،یا هزار تا چیز دیگر، اما من فقط فکر کردم که هنوز دوستم دارد، هر چند که ۵ ماه تمام نخواهد.

مرتبط 

;|+| نوشته شده در ;دوشنبه هفتم تیر 1389ساعت;17:59 توسط;فرشاد; |;

دادگاه

زندگی، بازپرس/ دادستان/ قاضی ٍ بی‌رحمی است، هرکس را در دادگاه دلت متهم کنی بر علیه‌اش به اندازه کافی سند و مدرک، شاهد عینی و هیئت منصفه جور می‌کند. محکومیت تنها چیزییست که در انتظار متهم بیچاره است، فقط کافیست که متهم کنی.

;|+| نوشته شده در ;شنبه پنجم تیر 1389ساعت;20:0 توسط;فرشاد; |;

ندای ما

ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا

ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا

ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا ندا


;|+| نوشته شده در ;یکشنبه سی ام خرداد 1389ساعت;23:14 توسط;فرشاد; |;

سه ساله میشویم

 

امروز تولد سه سالگی این وبلاگ می‌باشد! صفحه ورودی بلاگفا غیر قابل دسترس می‌باشد، که امیدوارم موقتی باشد. فک کن، بعد توی همون صفحه‌ای که نشونت میده داره بلاگفا رو پیشنهاد میکنه، واقعا مملکته که داریم.

به هرحال با توجه به همزمانی این سالگرد با یکی از تلخترین وقایع تاریخ این مملکتی که داریم، که شماها هم همه میدونین، هیچگونه جشنی برگزار نشده و نخواهد شد، اما شما هدایای خودتان را که حتی می‌تواند فقط یک شاخه گل سرخ باشد پس از هماهنگی خدمت این وبلاگ صاحاب تقدیم نموده و در ازای آن ماچ آبدار و غیره (با رعایت موازین البته) دریافت نمایید.

 هم اکنون نیازمندی یاری …. شما هستیم، خودتون میدونین چه رنگی یا بگم؟ بگم؟

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه سی ام خرداد 1389ساعت;22:21 توسط;فرشاد; |;

آرژانتین

 

گفته بودم که، جام جهانی مثل زندگیه ، بالاخره ممکنه یک دوره هم آرژانتین قهرمان بشه!

ژانر: اینهایی که قبل از اینکه ضایع بشن خودشون محترمانه حرفشون رو پس میگیرن.

آرژانتین ۴ – کره جنوبی ۱

;|+| نوشته شده در ;جمعه بیست و هشتم خرداد 1389ساعت;9:3 توسط;فرشاد; |;