واقعیت اینه که غم انگیز ترین اتفاق این روزهام دیدن لیست 345 تایی وبلاگهایی هست که دنبال میکردم از زمان گودر و الان به زحمت 40 تاش هنوز آپدیت میشه.‏
سامرست موآم در کتاب حاصل عمرش میگه  ( نقل به مضمون) : «در جوانی هرجایی که کار میکردم پر بود از جوونهایی که 3 ساعته نمایشنامه های عالی مینوشتن و 2 روزه داستان کوتاه و شعر میگفتن و فلان. بعد خودم رو نگاه میکردم که یک ماه طول میکشه تا یک نمایشنامه بنویسم و فکر میکردم که من چقدر در مقایسه با اونها ضعیف هستم. اما الان که 70 ساله شدم من هنوز مینویسم و نویسنده معروفی شدم، اما از اون جوونهای اون روز هیچی نمونده؛ خیلی هنر کرده باشن استاد دانشگاه شدن یا روزنامه نگار که شغل دوم همه ی هنرمندان شکست خورده است. بعد نتیجه میگیره که اینا همه نیروی جوانی و انرژی است که فقط توی اون دوره هست و بعدش افول میکنه، پشت کار و زندگی گم میشه، و صاحب اون استعداد خودش رو مشغول دنیا میکنه.‏
این 300 تا وبلاگی که آپدیت نمیشن، مثل وبلاگ خودم و زنم، نویسنده هاش دیگه سی سال رو رد کردن، پاگیر و جاگیر شدن توی زندگی، خرده استعدادشون رو حروم کردن و حالا فقط نظاره گر هستند.‏