درمان رو که متوقف کردم یهو خوابهام عوض شدن. یعنی تمام چیزی که بعضی ها میگفتن که باید نتیجه ی درمان بشه، که خوابهای تکراری متوقف بشه و یه چیزهایی دیگه ای توی خواب اتفاق بیفته دقیقا وقتی اتفاق افتاد که درمان رو متوقف کردم. و این کلی از استرس هام رو کم کرد. یعنی خوابهای جدیدم معمولا باعث ترس و اضطراب نمیشن و اتفاق های بازه ای توشن میفته.
حالا موضوع جالب دیگه اینه که متوجه شدم که از وقتی که درمان رو متوقف کردم دیگه ریشم رو نتراشیدم. اصلا توانای این که با ریش نتراشیده در مجامع عمومی و رسمی حاضر بشم از اولین چیزهایی بود که رواندرمانی به من هدیه داد. حالا بیشتر از یک ماهه که ریش نتراشیدم و یه چیزی دارم که ممکنه بهش لفظ ریش اطلاق بشه ، هرچند که چندان چیز دندانگیری هم نیست .
یکی از موضوعاتی که در موردش توی درمان حرف میزدم این نگاه مثبت و خوش بینی بود که به دنیا و مافیها داشتم. حالا مثلا در اوج بحران کرونا هستیم، بحرانی که ساخته دست مسئولین مملکته بیشتر از هرچی اما من که نگاه میکنم میبینم که انقدرها هم شاید خطرناک نیست و رد میشه اما خب تا حدی هم بحث دور گود نشستن و درخواست لنگ کردن شده. یعنی امروز که توی داروخانه متوجه شدم که مردم دارن به صورت غیرعادی محلول ضد عفونی و ماسک میخرن یک کمی از جو تهران رو درک کردم. البته که دوستم از میلان ایتالیا هم عکس گذاشته بود که قفسه های فروشگاهها خالی و قحطی زده بود و این چه ترسناک و عجیبه. از اون طرف زنم پریروز رفته خرید کرده که اگر اینجا هم بحث قرنطینه و تعطیلی اجباری پیش اومد به مشکلی بر نخوریم اما یکجوری خرید کرده بود انگار که قرنطینه قراره مثلا 24 ساعت باشه؛ حق هم داره البته چون که ما ندیدیم این حال و احوال رو و برای من واقعا قابل درک نیست که برم توی فروشگاه و یک چیزی که میخوام بخرم کلا موجود نباشه. چه شکلی میشه همچین دنیایی؟
فعلا مرزهای ایران بسته شده و ما این طرف مرز منتظریم که بالاخره کی رسما اعلام میشه که ویروس به اینجا هم رسیده و بعد ببینیم که این ملت قشنگ که کلی از وقتشون توی کافه و رستوران میگذره چطوری باهاش برخورد میکنن. بحران در کشور میزبان الحق که حتی از بحرن کشور خودت هم میتونه عجیب تر باشه. و عجب سالی شده این 98 که انگار تمومی هم نداره.
و ما انگار زنده ایم که روایت کنیم.