دوشنبه هوا سرد شد. من اما باورش نکردم، به نظرم هنوز سپتامبر تموم نشده بود و قرار نبود انقدر سرد باشه که لازم باشه آدم لباس ورزشی تابستونی رو تبدیل به پاییزی بکنه. دیدی این بی جنبه ها رو که پاشون به خارج باز میشه اصل خودشون یادشون میره؟ خب آخه لامصب این بدن تو عادت کرده اول مهر اول پاییز باشه ، دیگه ‏سپتامبر و اکتبر چه مسخره بازی ای بود خودتو اسیر کردی لامصب؟ القصه با همون تیشرت ورزشی نارک و شلوارک راه افتادم به سمت باشگاه که برم نیم ساعت هوازی و بعدش هم یک ساعت شنا و زنم هم از پنجره دید منو و گفت لباست کم نیست؟ گفم دیگه حالا که در اومدم از خونه و کار از کار گذشته. خلاصه اینکه سرما خوردم. بعد نمیدونم وسط اینهمه مواظبت برای کرونا اون ویروس تخمی سرماخوردگی چطوری به آدم میرسه. و خب خوف هم میکنی که مبادا همون کرونا باشه که لباس سرماخوردگی پوشیده! اما خب به گواه اکثر علائم از جمله آبریزش بینی و چشم و عطسه و اینها مسلمه که سرماخوردگیه و کرونا نیست ولی منبعش چیه و از کجا اومده واقعا نمیدونم. ‌‏

صبح که بلند شدم برای صبحانه فرنچ تست درست کردم ولی بعد دیدم نمیشه نشست منتظر که سرماخوردگی خودش هروقت تشخیص داد بره، این شد که بلند شدم و یه سوپ درهم جوشی درست کردم از هرچیزی که توی خونه داشتیم و به عنوان ناهار و شام خوردیمش دو وعده! فردا هم میخوام خودم رو تقویت کنم و به شکمم قول دادم کباب ترکی بخورم!‏ ایشالا که کرونا نیست و این کباب هم کباب آخر ما نمیشه، امیدوارم البته اون روزی که میمیرم دیگه واقعا گیاهخوار شده باشم، به مرگ گوشتخواری نمیرم !‏

بیان دیدگاه