از درفت ها

مدتهاست که ننوشتم باز؛ یعنی الان که وبلا رو باز کردم از اینکه اون روزهای اول این کرونای لعنتی چقدر مینوشتم تعجب کردم.این هم پستی بوده که یک روزی اوایل ژانویه 2020 نوشته بودم در ورد که بعدا پستش کنم که نکردم در واقع یک جایی حوالی سمنان سوار بر قطار؛ حالا انگار وقت درستیه، بازش که کردم با ذکر مصیبت مرگ داییم بود که باز چند شبی هست که خوابش رو میبینم . این شما و این پست درفت شده:‏

داییم 4 ماه پیش مرد. عمرش رو داد به شما و ریش پرفسوری که از بعد از سربازی گذاشته بود رو برای پسر بزرگش به ارث گذاشت. غیر از این ریش البته ژن استفاده نشده قیافه پدر خودش رو هم برای پسرداییم به ارث گذاشت. اما از خودش؟ از شخصیتش؟ شاید مهمان نوازی و خوش اخلاقی رو. اما این پسر دایی من به شدت به پول فکر میکنه. یعنی پول در کوچکترین تصمیم گیری هاش تاثیر مستقیم داره و عطش سیری ناپذیری داره برای فهمیدن قیمت همه چیز. و این آزار دهنده است. یعنی تو حتی بلیط قطار هم اگر بگی که گرفتی اولین سوالش این نیست که برای کی بلکه اول میپرسه قیمتش چقدر بود و بعد در ذهنش مشغول حساب کتاب میشه و اینکه دفعه قبل که مثلا ده سال پیش برای همین مسیر بلیط گرفته قیمت بلیط چقدر بوده و آیا ارزش داره و بعد قیمت قطار رو با هواپیما و بعد پول بنزین خودروی شخصی و همه اینها مقایسه میکنه. البته که معمولا از این محاسبات چیزی نمیشنویم، مگر که به نتیجه خاصی رسیده باشه که احساس کنه دونستنش برای ادامه زندگی ما شنوندگان بسیار حیاتیه. چیزی که بر روی این زمین مایه تعجب من شده اما این علاقه خالصانه و مخلصانه ای هست که این پسر دایی به من داره. یعنی هرچی فکر میکنم نمیتونم ببینم این رابطه و این علاقه چه منفعتی براش داره و همینه که منو نگران میکنه! یعنی انقدر انسان منفعت طلبی هستم که به نظرم کاملا احمقانه است کسی به کس دیگری صرفا علاقه داشته باشه و حتما دنبال منفعت ماجرا میگردم. البته که این فکر من چندان هم اغراق آمیز نیست، یعنی همین شمای خواننده هم اگر فکر میکنید که روابطی دارید که بر مبنای منفعت نیست فقط به این علته که هنوز اون منفعت رو نشناختید. یعنی یا از چشمتون دوره و یا ذهن‌تون هنوز آمادگی قبول این واقعیت رو نداره که مادر و پدرتون رو هم در نهایت به علت منافعی که براتون دارند دوست دارید.‏

حالا نشستم توی این قطاری که داره با سرعت 160 کیلومتر بر ساعت من رو میبره سمت پدری که دیگه برای من منفعتی نداره، سالها بوده که منفعتی نداشته اما حالا چند سالی هم هست که دیگه حفظ رابطه هم اجباری نیست و میشه براش زمان تعیین کرد. این فاصله ای که افتاده هم با قطار و اتوبوس و ماشین پر نمیشه. در واقع انگار یک روزی یه مایع متعفنی رو بدن و بگن این همون آب گوارایی هست که دوستش داشتی و همیشه میخوردی، بیا و باز هم بخور و خب شما به خوبی متوجه میشید که انگار در یک جهان گروتسک گیر افتادید که معنی لغات عوض شده و آب دیگه اون چیزی نیست که قبلا بوده و در نتیجه سعی میکنید دیگه آب نخورید. این تقریبا همون اتفاقیه که در رابطه ی ما افتاد، معانی عوض شد.‏

بیان دیدگاه