خواب

خواب عجیبی دیدم. چند شبی هست که خوابهای عجیبی میبینم. خودم فکر میکنم که به خاطر استرس وضعیت این روزهای ایران باشه و گرنه دیدن زلزله در خواب و دستگیری و دنبال سرنوشت آدم گشتن واقعا حس جالبی نداره. ‏

اینترنت در ایران داره قطره قطره وصل میشه، حالا همه رسیدن سر وقت همدیگه و دارن اون خشمی که نتونستن به خامنه ای ابرازش کنند رو سر همدیگه خالی میکنن و جبهه میگیرن و غنایم تقسیم میکنن یعنی یک طوری آدمها در توئیتر دارن اسم خوبها و بدها رو مینویسن که انگار جنگ تموم شده و پیروزی بسیار درخشانی هم به دست اومده و دیگه هیچ کاری نداریم غیر از اینکه اسامی رزمندگان و جانبازان و شهدا رو بنویسیم و خیابون به نامشون کنیم و ببینیم کی در خارج و کی در داخل خلاف بقیه شاید بهش خوش گذشته باشه یا ابراز مخالفت و انزجار کرده باشه. بابا ما هنوز دشمن اصلی رو که شکست نداده نمیتونیم جبهه خودمون رو انقدر تقسیم بندی و تفرقه آمیز نگه داریم که. باید بشینیم با هم حرف بزنیم، ببینیم مشکلمون سر چیه، بشینیم مشکل رو حل کنیم یا حداقل به اختلاف نظرمون آگاه بشیم و بهش احترام بذاریم. اینطوری میشه که میتونیم مردم باشیم، تبدیل میشیم به چیزی که ممکنه حکومتها ازش بترسن و حساب ببرن و نظرش رو بپرسن. اینطور اما تبدیل میشیم به گروههای متفرقی که هیچوقت انگار هیچی نمیشیم. ‏

کاش تغییر میکردیم ما

بیان دیدگاه