خواب؛ شمال و اتوبوس‌ها

طبق معمول خوابم در سفر بود. این بار اما مطابق این چند هفته ی اخیر سفر تفریحی به یک مکان بی طرف؛ البته همراه فامیل و اینا. یه جایی بود انگار قدیم باغ فیض ولی بعدش وصل میشد به دریا . حال خارجی هم داشت؛ یعنی انگار من فکر میکردم اونجا هم خارجی هستم.

استادمون میگه نوشتن خواب ارزش تحلیلیش رو از بین میبره راست هم میگه؛ همین الان که دارم خوابم رو مینویسم تداعیهایی دارم که مطمئنم که چند وقت دیگه که همین رو بخونم نخواهم داشت. به هرحال. همینه ک هست. مسیر به سمت دریا یه پیچی داشت؛ دقیقا مثل همین هتلی کهاخیرا توش مونده بودیم و اگر میخواستی برسی به آب باید میرفتی یه دوری میزدی که پیدا کردنش هم راحت نبود. رفت و آمادهای زیادی بود به دریا؛ اتفاقات زیادی هم توی انتخاب اتاقمون توی اقامتگاه داشتیم.

بار آخر داشتم میرفتم به سمتدریا که دوتا دختر هم بودن که میخواستن برن و همون پیچ رو بلد نبودن. قرار شد با من بیان. و رفتیم و رسیدیم به یه جای جدیدی؛ یه جایی که جاده از نزدیکی دریا رد میشد؛ شبیه تصویری که توی ازمیر دیده بودم. مردم جمع شده بودن؛ اول دیدیم که یه اتوبوس توی دریاست؛ اتوبوس سفر بین شهری؛ یه جوری که انگار داره تلاش میکنه از دریا بیاد بیرون. مسافرها هم سوار بودن؛ به نظر نمی اومد که خطری تهدیدششون کنه؛ اما همینطور که پیش رفتیم به سمت جلو اتوبوسها کیپ هم توی آب بودن؛ انگار کن که لاین اتوبوسهای یه ترمینال که همه اتوبوسهای به صورت مورب کنار هم پارک کردن یهو شده باشه یه بخشی از دریا. و به نظر میومد که هرچی که میریم جلو، همچهت با جاده، اتوبوسها قدیمی تر میشن و خالی تر و داغون تر؛ نمیفهمیدم که داغون بودن شون مال قدیمی بودن خود اتبوس ها بود یا شدت تصادفی ک منجر به این اتفاق شده بود.

بیان دیدگاه