1- در گشت زدنهاي شبانه در كوچه ي بن بست تو، دلهره دارم كه مبادا براي بيرون گذاشتن زباله، بدرقه ي يك دوست يا دشمن يا خريدن سيگار بيرون بيايي و با تو روبرو بشوم، تمام مدتي كه آنجا هستم به بهانه اي فكرميكنم كه بايد براي آنجا بودنم بياورم…. , و نمي يابم.
2-
And if I told you that I loved you
You’d maybe think there’s something wrong
I’m not a man with too many faces
The mask I wear is one
;|+| نوشته شده در ;جمعه دوم مرداد 1388ساعت;22:58 توسط;فرشاد; |;
شنبه 3 مرداد1388 ساعت: 4:36
شرایطِ زیبایی را توصیف کردیاز خواندنش آدم دستپاچه میرسد چه برسد به قرار گرفتن در آن کوچه..پاینده باشی
یکشنبه 4 مرداد1388 ساعت: 9:1
منم تجربه کردم، به همین شکل. اون موقع ها که جوون بودمthose who speak know nothing…
یکشنبه 4 مرداد1388 ساعت: 17:13
E ! man khodam "fan" e do atisheye Reza Yazdaniam , pas to ham , khoobe khoobeNa dige man javoonim az 12 salegi shoroo shod !!! (jedi migam) Alan ke 31 salame engar ye "ERA" ro be javooni (!) gozaroondam