اسمیرنوف جدید با طعم سیب، با آن شیشه ی شیاردار قشنگ، برایم یادآور آن روزیست که دستم در دستت گره خورده بود و تنها مهلتمان برای بوسه ، زمانی شکل گرفته بود که تو یک سیب سبز را با دندانهای سفیدت گاز زده بودی.
برای من سیبی مستی میاورد که در دهان تو باشد، عطرش بر لبانت و هیجانش در دستانت، اسمیرنوف و ابسولوت و دانزانوف فقط دارند تلاش مذبوحانه ای برای همانند سازی میکنند.
;|+| نوشته شده در ;شنبه پنجم اردیبهشت 1388ساعت;0:7 توسط;فرشاد; |;
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 0:10
خوب بود.اگه مشکلی داری بیا پیش من
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 1:12
منو بردی به جایی که مدتها بود میخواستم فراموشش کنم
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 2:5
دیگه داری شورشو در میاری !
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 7:0
salam,kheili ziba bud, elzat bordam.movafagh bashi
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 10:23
انگار پای ثانیه ها لنگ می شودوقتی دلی برای دلی تنگ می شودپیشم بیا… خوشحالم کن
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 11:41
خاطره بود .
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 11:55
با هر یار و خاطره ای یه طعم سکر آور می شود و البته منحصر بفرد …
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 17:19
حس میکنم این حرفا بهت نمیاد.ما که مردیم از حسودی.
شنبه 5 اردیبهشت1388 ساعت: 23:6
بيچاره ابسلوت بيچاره اسميرنوفبيچاره دانزانوف مستي هم درد منو ديگه دوا نمي كنه!
یکشنبه 6 اردیبهشت1388 ساعت: 15:16
دوست داشتنی بود