گاهی اوقات، موکت سبز یشمی ِ راه پله ی پشتِ بام خونه ی مادربزرگه، آنقدر خاطره دارد برای آدم که توی چد تا دفتر ۲۰۰ برگ هم نمیتوانی بنویسی اش. نقطه ای که از خاکستر سیگار ۸ سالگی سوخته است، یا لکه ی سفید پروتئینی که پس از تجربه ی یک هیجان دو نفره به جا مانده یا …… .
گاهی اوقات خونه ی مادربزرگه جایی است که فقط بنشینی در ماشین زمانش و برگردی به همه ی لحظه های خوبی که در آن گذرانده ای .
;|+| نوشته شده در ;سه شنبه چهارم فروردین 1388ساعت;1:55 توسط;فرشاد; |;
سه شنبه 4 فروردین1388 ساعت: 1:58
منو بردی به دنیایی که تاحالا اونجا نبودم.
سه شنبه 4 فروردین1388 ساعت: 13:31
خونه مادر بزرگه هزار تا قصه دارهخونه مادر بزرگه شادی و غصه دارهپیشنهادخانه مادر بزرگ اتاق تمام فلزی را تصور کنید!!!!!
پنجشنبه 13 فروردین1388 ساعت: 0:20
آی گفتی… .