رویای در آغوش کشیدن بدن خیست، نوازش کردن موهایی که ازشان آب می چکد و دیدن خطوطی روشن که مایوی دوتکه ات روی بدن برنزه ات برجای گذاشته، همه را با حقوق ماهانه ی این شغل لعنتی تاخت زده ام.

کاش این پنجشنبه رو می شد تعطیل کرد.کاش میشد ۱۰ روز تعطیل کرد و به زیارت عتبات عالیات پاتایا مشرف شد.

هزار تا از این رویاها دارم، و یک مانع، و اسبی که دارم برای پریدن از چنین مانعی هنوز خیلی یابو است.

;|+| نوشته شده در ;یکشنبه ششم مرداد 1387ساعت;0:10 توسط;فرشاد; |;

5 نظر برای “

بیان دیدگاه